ادبیات و فرهنگ
پیرمردی از نسل امروز
شاید همه وقتی به جایی می روند ، چند نقطه ی خاص در ذهن خود دارند و دلشان می خواهد به آن جا بیشتر سر بزنند . برای تو یکی از نقطه های خاص زیارت ، خانه ی او بود . درست است که نزد اسفندیار می رفتی اما چشم هایت دیگری را نیز جستجو می کرد که یا به سراغش می رفتی و یا در انتظارش می ماندی . دیری نمی گذشت که می آمد . لبخند زنان در کنارت می نشست . پیرمرد از گذشته اما امروزی بود . از تاریخ می گفت . از فرهنگ و آداب و رسوم و در یک کلام از زندگی . خاطرات ناب و شنیدنی او ، ما را مشتاق تر می کرد . خستگی نمی شناخت و با جوان تر ها می آمد . می نشست . می گفت و می شنید ونه تنها در کارهای جدی ، که در سرگرمی ها نیز با جوانان همراه بود و با طنز شیرینی که در کلام داشت ، همه را جذب می کرد . او حلقه ی پیوند گذشته تا امروز بود . به اعماق پل می زد . به اکنون می رسید با خاطراتی پر از لبخند و حسرت . خاطراتی که خاموش شد . پیرمرد نه تنها پدر ، بلکه برای فرزندانش نزدیک ترین دوست بود . فقدان او را به خاندان فتحی و به دوست عزیزم اسفندیار فتحی تسلیت می گویم .
محمد غلامی